ادبی آموزشی
زبان وادبیات فارسی

درد من و دوای من نای من و نوای من

یاد تودر ظلام شب مشعل و رهنمای من

هرم نفس های تو بد گرمی قلب یخ زده

گم شده از دلت کنون خاطر و ردّپای من

ناز اگر فزون کنی نیست ز گل رخان عجب

بیمم از آن دمی بود نشنوی این صدای من

می روی و نمی کنی گوشه ی ابروی به من

شرح بده چه کرده ام باز بگو خطای من

برقع رو گشوده ای سبزه به ما نموده ای

عیب مکن اگر درد پیرهن و قبای من

عمر به سرشد و نشد خاطرم از تو دلگشا

کاش که پسته ی لبت باز شدی برای من

با همه ی جفای تو تهمت ناروای تو

هست تمام روز و شب بهر تو این دعای من

درد و بلای عارضت برتن ایرج حقیر

زلف تو باد تا ابد  قید به دست و پای من

ایرج شهرامی پور مرداد 1391

 

جان خودت نگاه کن

بوی بهار می رسد غنچه ی نورسیده را             چشم مبند و باز کن خوب نگر سپیده را

خرمن صبر ما مسوز آب کرم حواله کن       خاک به سر چه می کنی بنده ی زرخریده را

سایه به سایه دم به دم پشت سرت روانه ام     دست به سر مکن چنین خاطر غم لمیده را

جان من ار نمی کنی جان خودت نگاه کن        رنگ به رخ نمانده این عاشق دل تپیده را

ایرج شهرامی پور

 

 

دیریست که مشتاق توام تا تو بیایی

ای یار پری چهر جفا پیشه کجایی

عمریست به قول همه یاران سرکارم

ماه رمضانی و به کس رخ ننمایی

در شهر خودم خازن صد گنج  طلایم

در شهر شما آمده ام بهر گدایی

آزار شما در سر جنبنده نگنجد

شرمنده ی اخلاقت اگر رفت خطایی

نوروز شدو بلبل و گل جشن گرفتند

مرغان همه در چهچه و نغمه سرایی

گر میل شکاراست چه حاجت به کمانت؟

صد صید بگیری اگر از پرده درآیی

ناف تو از آن دم که  برایم ببریدند

در قلب من غم زده بی چون و چرایی

هرلحظه و هرجا که روم فکر تو هستم

زاین بیش مکن زایرج بیچاره جدایی

نوروز 91

به نام خدا

بادا مبارک بر جهان این جمع مه سیمای تان

صد آفرین و مرحبا بر قامت رعنای تان

شوری به پا گشته چنین هریک چو مشکی عنبرین

صد آفرین صد آفرین بر فکرت و سودای تان

زهره به رقص است و طرب پروین از این وحدت عجب

خورشید دررنج است و تب زین عشق و زین گرمای تان

شهری چراغانی شده غم سوی ویرانی شده

در گوشه پنهانی شده زین فکر شهرآرای تان

با مردمانی پرتوان شهره به مردی در جهان

بی هیچ خوفی بی گمان عالم به زیر پای تان

هریک چو کوهی بس سترگ اجدادنان یک یک بزرگ

شهنامه با صد شیرو يل محو ید بیضای تان

حاتم نمک فرسود شد وان چشمه هاتان رود شد

دیگر نباشد گرسنه بر سفره ی پایای تان ...

ایرج شهرامی پور

آذر ماه 90

شنبه 19 فروردين 1391برچسب: شعر نوروزی , :: 9:0 :: نويسنده : ایرج شهرامی پور

نوروز

 

مرغ الطاف خدا بار دگر پيدا شد

خاك باليد و زمين سبز شدو زيبا شد

بلبلان نغمه سرا بر سر گل ها رفتند

غنچه ها جامه دران پيش صبا بنشستند

آسمان آبي خود داد به نيلوفر خشك

لاله آهو شد و بگشاد سر نافه ي مشك

گل دگر باره به باغ آمد و صد غنچه تپيد

بوي سرو و سمن و لاله به شمشاد رسيد

هيجان اشك غريبانه ي آن ابر گشود

چشمه فواره زد و برد به صحراها رود

وقت شادي شدو لب با گل لبخند شكفت

ياس در پرده شدو چهره ز اميد نهفت

عشق شد تازه تر و عاشق دلسوز آمد

قاصدک گفت خبردار که نوروزآمد

درچنين وقت كه اجزاي طبيعت مستند

در به روي غم و اندوه و جدايي بستند

حيف باشد كه دراين عمر دو روزه ايرج

دوست از دوست كند قهر و دلي با دل لج

 ایرج شهرامی پور

صفحه قبل 1 صفحه بعد
پيوندها
  • ساعت مچی زنانه
  • ساعت مچی
  • طایفه ی بزرگ گرگیچ
  • ردیاب خودرو

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ادبی آموزشی و آدرس iraj22.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 18
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 37
بازدید ماه : 36
بازدید کل : 234547
تعداد مطالب : 20
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1